آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

آرشیدا کوچولو و دوست مهربونش مهرشاد (عکس)

یه شب مهرشاد و بابا و مامانش آمدند خونمون ... مهرشاد اینا همسایه ما هستند مامان و بابای اون پرستارند مامان مهرشاد خلی مخلبونه من که دل مامانی بودم همش میومد آمپول میزد به مامانی الان هم که من به دنیا اومدم مامانی همش زنگ میزنه مامان مهرشاد و مشکل منو بهش میگه یه شب هم تازه اومدند خونمون بعد منم با مهرشاد جون عکس گرفتم    ...
23 آبان 1390

عکس جدید آرشیدا با عروسک هاش

وختی بابایی هوس عکس گرفتن میکنه ... آرشیدا کوچولو که همیشه در حال خواب نازه دانشمند کوچولو در حال حساب کردن لبخند معصوم آرشیدا در خواب خورده شدن آرشیدای خوشمزه توسط ماهی هاش حرف های یه دخمل کوچولو با عروسکش آرشیدا و دوست کوچولوهاش ...
14 آبان 1390

تولد یک ماهگی من

دیشب ماهگرد تولدم بود ... بعد از پشت سر گذاشتن این خمه سختی من یه ماهه شدم شب بابایی من و مامانی شام برد بیرون یه جشن کوچولوی سه نفره   . اما شیرینی و کیک نخرید آخه مامان یک چمی چاق شده   . شب هم اینگد من خسته بودم تا صبح لالا کدم اما مامان هر دو ساعتی بیدار میشد میخواست به زور بهم شیل بده بابا بذارید لالا کنم  خی میگفت آشیدا مامان خوبی؟؟؟؟  . صبح که با صورت خندون پا شدم شیر خوردم بابا و مامانی کلی ذوق کدند جفتند آفرین دخمل خوب  . بعدش بازم لالا کدم اما حرف های اونا لو میشنیدم مامانی میجفت مث فیشته ها شده بابایی هم میجفت دخمل ام بزرگ شده دیجه خانم شده منم جشم هام رو باز کدم بعد آلوم بستم (ناز آرشیدایی...
13 آبان 1390

شعر آهنگی که بابا برا عکس هام گذاشته

بابا روز بعد از تولدم با عکس هام یه آلبوم برام درست کرده بود ... فرشته اومدی از دور   چطوره حال و احوالت یکم تن خسته راهی   غباره رو پر و بالت فرشته اومدی از دور   ببین از شوق تابیدم میدونستم میای حالا   تو رو من خواب میدیدم چه خوبه اومدی پیشم    تو هستی این یه تصویره چقدر آرامش ات خوبه   چقدر حرف هات شیرینه فرشته آسمون انگار   خلاصه ست رو دو تا بالت ...
10 آبان 1390

دلم میخواد بیام ببینم دنیا چه شلکیه؟؟؟!!!!.....

همه فرشته ها اینجا میگند اگه آدم خوبی باشی دنیات خیلی گشنگه... فکر کنم این هفته آخری باشه که توی دل مامانی ام جام خیلی تنگ شده دشتمو دراز میکنم میخوره این بر شچم مامانی پام رو دراز میکنم میخوره اون بر شچم مامانی خلاصه دوست دارم بیام اول تا یکمی جام راخت تر بشه بعدش هم ببینم اصلا این دنیایی که مامانی وبابایی خی میگند و تعریف میکنند چه شلکیه؟ این خورشید که مامانی همش به من میگه خورشید خونه ما خورشید زندگی ما چه شلکیه؟ ماه و ستاره که مامان سی دی خاله ستاره رو برام میذاره چه شلکیه؟ دریا و آسمون آبی چه شلکیه؟ مامانی و بابایی مهربونم چه شلکیی اند؟ دیجه این گل های خوکشل و پروانه ها جوجه ها پرنده ها ماهی ها چه شلکی اند؟ دیجه تمام دوستام مثلا مهسا خ...
8 آبان 1390

نزدیک بود دیشب به دنیا بیام ها !!!

آیا دنیا گشنگه... من 17 شهریور تازه رفتم توی 9 ماه 8 ماهم تمام شد شبش ساعت 3 نصبه شب یه ضربه محکم زدم دل مامان بهش گفتم حالا دیجه بیام مامانی از خواب پرید بالا یکمی نازم کرد بهم گفت آرشیدا مامانی لالا کن دخمل گلم اما من هی شطونی کدم تا مامانی مجبور شد باباهی رو بیدار کنه اما نه بابا نه مامانی باورشون نمیشد من دیجه خسته شدم خوصله ام سر رفته جام تنگه. صبح بابایی چون همکارش رفته بود مرخصی مجبور شد بره سر کار. مامانی صبح که از خواب بیدار شد دید یکمی دلش درد میکنه بابایی که زنگ زد مامانی یکم درد داشت بابایی گف الان میام خونه مامانی گفت صبر کن بهت خبر میدم بعدش مامانی زنگ زد به مامان جون اصفهان مامان جون خونه نبود سریع زنگ زد خاله مریم مهربون تا ...
8 آبان 1390

به نظرتون من چه شلکی ام؟؟؟

دوست دارم بدونم وقتی که به دنیا میام بدونم چه شلکی ام ... مامانی و بابایی می گن سلامتی من از همه چی مهمتره براشون اما من دوست دارم بدونم چه شکلی ام؟ آخه خاله عمه دایی عموهام خیلی جورواجورند! مثلا مامانی سفید با موی قهوه ای روشن و صاف چشم های سبز بابایی خوش تیپ سبزه چشم ابرو مشکی خاله مریم گندمی عمه مریم سبزه خاله زری سفید با موی بلوند لخت و چشم آبی عمه زری سفید سفید چشم عسلی با موهای فر قهوه ای دایی رضا سبزه دایی معین سفید چشم آبی عمو مسعود سفید چشم عسلی و عمو محسن کپی باباییه حالا به نظرتون من چه شلکی ام؟؟؟؟ ...
8 آبان 1390